دیدار'>دیدار
معنوی مثنوی'>مثنویدیدار مثنوی در دژ هوش ربا (28)(عنوان دهم )حکایت اِمرَءُ القَیس که پادشاه عرب بود و به صورت،عظیم با جمال بود؛ یوسف ِ وقت ِخودبود و زنان عرب چون زلیخا مَرَدۀ* او و او شاعر طبع (بود و از شعر اوست)*:"قِفا نَبِک من ذکری حبیبٌ و مَنزل". چون همۀ زنان او را به جان می جُستند؛ای عجب غزل او و نالۀ اوبهرچه بود؟ مگر*دانست که اینها همه تِمثالِ صورتی اندکه بر تخته های خاک نقش کردهاند، عاقبت این اِمرَؤالقَیس را حالی پیدا شدکه نیم شب از مُلک و فرزند گریخت و خود رادر دلقی پنهان کردو از آن اقلیم به اقلیم دیگر رفت؛ درطلب آن کس که از اقلیم مُنَزّه ستیَختَصُّ بِرَحمَتِه مَن یَشاءُ اِلی آخِرِهِ*(تفسیر اجمالی عنوان)*مَرَده؛ جمع مارِد یعنی سرکش. "فارسی زبانان گاهی این جمع را بر مُرید بندند چونقصدِ طعنی کنند"(نک، فرهنگ دهخدا) ــ*این عبارت از نسخۀ خطی سال 756 افزودهشده است (1) ــ* مصراعی ست از قصیدۀ لامیه. بنا بر گزارش استاد همایی تمامیبیت چنین ترجمه می شود:" ای یاران درنگ کنید تا بر یار و دیار بگرییم؛آن دیارکه از آنسوی ریگزار در میان "دخول"و "حومل" افتاده است" (2) ــ*مگر،دراینحا؛ حتما داستان اِمرَؤالقیس که شاه عرب و بسیار زیبا بود و یوسف ِ ثانی؛ چنانکه زنان عرب زلیخاوار عاشق و مریدش بودند و او نیز شاعرطبع و مجلس آرا. بنابراین چه چیز وی را به ناله و سرودن غزلهای درد آلودبر انگیخت؟ یقینا می دانست زیبا رویان، تنها نقشی بی جان بر الواحی از خاکند که دستی از جهانیدیگر بر آورده است. [ یاد آور تندیس دختر پادشاه چین در دژ هوش ربا ] عاقبت چنان شد که شبانه ازسلطنت و خاندان و زن و فرزند گریخت و در لباس فقر، اقلیم ها را به دنبال آن بی جا و مکان (خداوند)زیر پا نهاد ؛ که " خدا هر که را خواهد به رحمت شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 12:51